حدود تقریبا4 صبح بود..
پاهامو تو بغلم جمع کرده بودم و میگفتم دیدی نشد!
بغضم کرده بودم حتی🙈 قشنگگگ اشک جم بود ک اره دیدی نشد این همه خودتو این چن روز سختی دادی و اخرم اماده نشد و اینا
فلان دختر قرار بود این کار رو کنه.. فلان اقا اینو! اما هیچ کدوم نشد حتی فلان دختر هم درگیر شد نتونس
یکم گذشت صفحه گوشیم چشمک زد..نگا کردم دیدمی غریبه تو واتساپ پیام داده..
نمیدونم کی بود
چی بود
نوشته بود : سلام خوبین؟ من فلانی ام، این پروژه رو اماده کردم نمیدونم که خوبه یا نه..
و من؟ موندم!!! چون اصلای درصدم درست این ادمو نمیشناختم و میگفتم این اصلا این کار رو نمیکنه!!
و یه لبخنددد گنددده نشست رو لبم و تو دلم کلی قربون صدقش رفتم:| خدا منو ببخشه:دی
و همیشه مدلم این طوره طرف پسر باشه از 12شب ب این ور جواب پیام نمیدم و سین نمیکنم و افلاین میشم🙈🙈
خیلیییی خودمو کنترل کردم ک تا صبح تحمل کنم و صبح ازش تشکر کنم🙈🙈
اما میدونیین به چی فکر کردم ؟ به اینکه تا خدا نخواد نمیشه من خودمو اون چن روز کشتم
و از طرف دیگ اگه اون بالایی بخواد شده حتی اون لحظه اخر میشه
میشه..
#عید رو با تاخیر تبریک میگم
#ی خاطره عیدانه _پروژه عید..