یکی از درسا بود که خوب خیلی وقت بود سمتش نرفته بودم..
ی گارد خاصی نسبت بهش داشتم نه اینکه ساده بگیرمش اما میگفتم عجیب و غریبم نیست وقتی رفتم تو دلش دیدم مثل اینکه حتی خیلی پیچیده تر از اونیه که فکرشو میکردم انگاری فکر میکردم میشناسمش! وگرنه خیلی غریبه برام
یه سری آدمای زندگیم همینن..فک میکنیم شناختشون اسونه!
اما وقتی انس میگیری میبینی چقدر با وجود نزدیکی بهشون غریبی و چ قدر دنیاتون متفاوته..
از دور یه مدل دیگس.. میدونید حرفم چیه؟
غرق آدمای دورِ و فاصله دار نشید
نگید نه این اون جور ک فکر میکنمه! حقیقت اینه خیلی وقتا اتفاقا اون جور که فکر میکنیم نیست..
محور دنیاتون نشه براساس نظر بقیه راجع ب ادمای دورتون..
یعنی اگ فلانی گف این خوبه یا بده تا خودت ب شناخت نرسیدی خیلی نزدیک نشو..
گمانه زنی باید ریخت دور.. آدما نسبت به سطح فکر خودشون راجع به افراد نظر میدن..
از سرِ تنهایی وابسته به کسی نشید چه هم جنس باشه و چه غیر هم جنس..
کاش همیشه اینو آویزه گوشم کنم💜 آویزه گوشتون کنید💛
پ.ن: حالا جدا از اینا با اون درسه چ کنم کلی استرس گرفتم سرش:/ همش تو ذهنم میاد دیر شروع کردی میفتی:(
پ.ن: خداروشکر صحرا حالش خیلیی بهتره (:
آغوشت؛ اندک جایی برای زیستن